«بنده طلبه جوانی بودم، یک تاجری افطاری دعوتمان كرد، خوب ما هم طلبه نویی بودیم و رفتیم افطاری خوردیم، بعد دیدم جزء جزء قرآن آوردن و گفتند: قرآن بخوانید. گفتیم كه مگر قرار بود قرآن بخوانیم؟ ما افطاری آمده بودیم. گفت: نه! باید برای مرحوم فلانی یک سوره هم بخوانی، گفتم: من قرآن نمیخوانم. گفت: دعوتت كردهایم. گفتم: باید به من بگویی كه برای قرآن خواندن میآیی، قرآن خواندن افتخار است، اما شما اینكه افطاری میدهی و به قرآن می نشینی، این اسارت و من قبول نمیكنم. گذاشتم كنار. گفت: مدیونی! گفتم: مدیون هستم؟ یک سور دادهای، یک سورت میدهم.
حدیث داریم: «اخْدُمْ أَخَاكَ» خیلی حدیث قشنگ است. خیلی حدیث قشنگ است. «اخْدُمْ» یعنی خدمت كن، «اخْدُمْ أَخَاكَ» به برادر دینیات خدمت كن. كفشهایش را جفت كن، در بارش كمكش كن، مسافر است میتوانی برسانی، برسانش. اما «فَإِنِ اسْتَخْدَمَكَ» «فَإِنِ» یعنی اگر «اسْتَخْدَمَكَ» اگر تو را استخدام كرد، گفت بیا این كار را برای من بكن، «فَلا» نه! دیگر قبول نكن.
من كفشهایت را جفت میكنم. اما اگر شما گفتی كفشهایم را جفت كن، جفت نمیكنم. من دست شما را می بوسم، اما اگر شما گفتی... عزتت را نشكن. دست آقا را میبوسیم، اما اگر آقا گفت دست من را ببوس، نمیبوسیم.
امام رضا(ع) مهماندار شد. چراغی كه در اتاق بود، فتیلهی چراغ نامیزان شد، مهمان دستش را دراز كرد فتیله را درست كند، امام رضا(ع) فرمود دستتان را بكشید، خودم درست كنم. گفت: آقا مگر كاری است؟ گفت: نامرد است كسی كه از مهمانش كار بكشد. این علامت نامردی است. كه آدم یك كسی را مهمان كند، بعد بگوید، این كار را بكن و این كار را نكن.
گفت: آقا كاری نیست. گفت: همین مقداری كه شما نشسته دستت را دراز میكنی، این علامت نامردی است. مهمان، مهمان است. خودش میخواهد كار بكند، طوری نیست. اما شما اذیتش نكن.»
نظرات شما عزیزان: